من گوگل ارث رو خیلی دوس دارم. تو چن ثانیه منو به تو میرسونه به جایی که تو هستی... به نزدیکی تو!
و به چن ثانیه دورم میکنه و بر میگردونتم اینجا.. اینجایی که من هستم.. دور از تو.
نور آفتاب تو شیشه منعکسه و شیشه تو چشم من
باد تو درخت میرقصه و سایه درخت تو شیشه و شیشه تو چشم من
نور و سایه ... سایه و نور... شعله تو چشم من
* عکس: Marc Asnin
بادهای درهم و سرگردان شهر من مثه فکرای درهم و سرگردان ذهن منه.
این هوای مهر منو یاد ی روزه اسفندی میندازه!
دلتنگم.
چرا تلاقی هایی به وجود می یاد که ذهن و حس تور رو در ی لحظه از زمان و جهان گیر میندازه و فقط گیر میندازه؟؟
چرا همه چیز داره بی سر که نه، اما بی ته میشه؟؟