نیافتم


دارم به دستام نیگا میکنم..

http://s5.picofile.com/file/8152436918/imageFeed_php.jpg


دست راستمو گذاشتم تو آغوشِ دست چپم .. و با شست چپم دارم نوازشش میکنم. چ حسِ خوبی...

اینا که کارشون نوازش دادنه.. از نوازش خودشون غافلن..


تمام اون دقایقو حسرت بردم به تو...


اومده تو اتاق بعد رفته پشت پنجره و هی بال بال میزنه و خودشو میکوبونه به شیشه..بارها و بارها..

خوش بحالت که میدونی واسه چی بال بال بزنی!

میدونی آزادیت چیه؟ چقده؟ چه شکلیه؟ 

و بطور رشک برانگیزی این مفهوم واست شفافه.. اونقدی که حتی میدونی آفتاب پرست با زبون درازش تو اون آزادی منتظرته!!


http://s5.picofile.com/file/8151863534/butterfly_on_window.jpg


گاهی وقتا فک میکنم کاش زندگی ما آدما فقط براساس غریزمون بود نه یک پکیج پیچیده  بی سر و ته از منطق و احساس و غریزه و ...


منیّتِ منو پذیرا باش.


ی احساسیه که به بن بست میرسه

همیشه و بامن به بن بست میرسه، خلوتش رو با من تو این بن بست شدیدا دوس داره...


http://s5.picofile.com/file/8150883442/MG_0630_880.jpg


من زندگی خودمو میخوام... من فرصت آزمون و خطایِ خودمو میخوام..

بذار زندگی من مالِ خودم بمونه هر چند با خطا و تجربه ی تجربه ها.

منو آزاد بذار.

بذار خودم لمس کنم.. بو بکشم.. ببینم.. بشنوم.. بچشم.. خودم و فقط خودم حس کنم.

من فهمیدم این فرصت یکباره و نه بیشتر. بذار این یکبار زندگی رو زنده گی کنم. حقِ منو ازم نگیر.. من خیلی دیر فهمیدم این حقو دارم، خیلی دیر.. اما با اینهمه بازم بذار باقیماندشو -شاید خیلی کم، شاید خیلی زیاد- مالِ خودم بدونم. منیّتِ منو پذیرا باش لطفا.


هر چه زنی بزن، مزن طعنه به روزگار من*


http://s5.picofile.com/file/8149939884/Raccoon_Small_880.jpg


میگه: بهش گفتم ک تو سختی زیاد کشیدی تو زندگیت.

من نیگاش میکنم..

بازم نیگاش میکنم تا ببینم منظورش از "تو" منه؟!!

می بینم داره ادامه میده همینطور.. و من تو "سختی" موندم.. من "سختی" کشیدم؟ "سختی" چیه دیگه؟ چی واسه من سخت بود مگه؟ اینکه من ی ور چرخیدم واسه خودم و روزگار ی ور دیگه واسه خودش.. میشه "سختی"؟! عدم تفاهم و تناسب من و روزگارم میشه سختی؟! نه.. من فقط سرسخت بودم که دیگه الآنم نیستم.. من فقط دیر باور بودم که الآنم نیستم.. من فقط و حتما با چرخ روزگار نچرخیدم که الانم نمیدونم کدوم وری داره میچرخه اصلا.. من فقط اصرار میکردم رو چرخشم که دیگه اصرار هم نمیکنم.. من فقط آرزوهامو جلو چشام میدیدم که حالا دیگه نمیدونم آرزو چ شکلیه.. من سختی نکشیدم دوستم.. من فقط با خیلی از آدما و زمانها و مکانها تناسب نداشتم! من فقط تو زمانهای خوب و بد در مکانهای بد و خوب بودم ..در زمانهای مناسب با آدمای مناسب در مکانهای مناسب نبودم یا من مناسب زمان و مکان و آدمای مناسب نبودم!!.. من فقط جور نبودم..

هماهنگ نبودم.. هماهنگ نبودم.. همین!


*شوریده شیرازی

از اوناست که بر ماست!


امروز قبل از کار باید به اداره ایی مراجعه میکردم کارم که تموم شد سوار ماشین شدم و اومدم دور بزنم که دیدم دو تا ماشین 405 از فاصله دور دارن میان من عمود بر خیابون که شدم دیدم یکیشون وایساده و اون یکی هی داره نزدیک و نزدیک تر میشه انگار شک داشت که من وایسادم و جلو روشم مثه دیوار! تا اینکه آخرش رضایت داد و ترمز گرفت تا حدی که بالآخره به من بخوره... بعدشم اومده که مقصر شمایی.. البته که منم.. اما من که نیومدم یهو بپیچم جلوت ماشینی که با شما بود وایساد 5 متری من.. راهنما هم که زده بودم از دور هم که کاملا دید داشتی و منو دیدی پس مرگت چی بود دیر ترمز گرفتی فک کردی باهات شوخی دارم و الکی اومدم وسط خیابون.. بعدشم اصرار میکنه زنگ بزنیم پلیس میگم باشه میزنیم .. اما ماشینتو بیار کنار.. قبول دارم مقصرم (گر چه واقعا نبودم)..ترافیک شده اینجا هم شلوغه .. اما اصرار که: نه من صحنه رو بهم نمیزنم.. حالا تا اونم کنار نمیرفت من نمی تونستم جابجا شم.. رفتم ببینم چقد صحنه آفریده شده که این بنده خدا دل نمی کنه .. دیدم فقط چراغ سمت راستش کمی جابجاشده و با ی اشاره بر میگرده سرجاش و دریغ از یه خط و خش.. اما ماشین بنده تورفته بود.. بهش میگم ماشینتو جابجا کن گواهینامه و کارت ملیمو میدم بهت عجله دارم ترافیک درست کردی پلیس بیاد جریمه میکنه ها... بازم ناز میکنه .. میگم بابا ماشین تو که چیزیش نشده.. میگه نه پلیس.. بعدش که دیدم اینطوره رفتم تو ماشین نشستم.. گفتم زنگ بزن بیاد.. اما چون ترافیک شدید شده بود و صدای بوق امون نمی داد طرف مجبور شد ماشینشو ببره عقب و به من راه بده.. منم دورمو زدم و گازمو گرفتم و محلش نذاشتم و اومدم تعمیرگاه و بعدم سرکار.. 


http://s5.picofile.com/file/8149749000/YUKA5_0.jpg


طرف حاضر به سازش نبود در حالیکه مسامحه از خودش بود هم تو ترمز گرفتن هم قبول نکردن گواهینامه و هم اینکه اصلا آخ نگفته بود ماشینش..  

یا تو* و هیچکس، یا بقیه و هیچکس!!

http://s5.picofile.com/file/8149037242/domsai_creative_terrariums_matteo_cibic_3.jpg


همکار روبرویی بامن قهر است .........چون قرار است به حقم برسم!

همکار بغل دستی با من قهر است......... چون از حقم دفاع کرده ام!

*حق

اینطور نیستن؟

http://s5.picofile.com/file/8148623442/taillight.jpg


من از چراغ ترمز و راهنمای ماشینا خوشم می یاد زیاد.

به من قدرت تصمیم گیری به موقع میدن و پیش بینی رفتار و عمل یکی دیگه.

سردرگم نمیکنن منو و اگه هوشیار باشم نمیذارن که فرصتی از دستم بره!

من از اینجور نشونه ها خوشم میاد، نشونه هایی که درگیر واژه و برداشت و تفاسیر متفاوت نمیکنن ما رو.

بی آلایشن و در عین حال کلیدی و حتی حیاتی..

من این جور مهم هایِ ساده و بی ادعا و صریح رو خیلی دوس دارم.


دورم..

در اتاقی که به اندازه یک تنهایی ست

دل من، که به اندازه یک عشق ست
به بهانه های ساده خوشبختی خود می نگرد.*


http://s5.picofile.com/file/8148429942/164507_788.jpg

*فروغ

** عکس: مجید سعیدی

من و این همه...


این همکار خانم دوباره به بنده پرید بنابراین سعی کردم موضوع رو بصورت علمی تر بررسی کنم و به این نتیجه رسیدم که یقیه این هورمونهای زنونه بدبخت رو ول کنم و به بطن قضیه بچسبم که شامل 4 دلیل اساسی واسه این پریدنهای مداوم و بدون شرمندگیه:

1- بنده نه مافوقم نه مدیر عامل.

2- بنده سوگلی هیچ مافوق و مدیر عاملی نیستم.

3- مافوق و مدیر عاملی ندارم که بنده رو مشمول بنده پ کنه.

4- بنده حاشیه ساز با نفوذ یا زیرآب زن قهاری نیستم.


http://s5.picofile.com/file/8148118792/APH0614_KM_043.jpg


و متاسفانه باید بگم که بنده فقط ی کارمندِ سادهِ کاربلدِ بامهارتِ باسوادِ مسوولِ منضبطِ باهوشِ وظیفه شناسِ باعزت نفس هستم؛ همین و لاغیر.


فردا صبح اول من به مسافرام سلام میکنم!*


بعضیا اینقد واضح و شفاف و صمیمانه و  غیرقابل باور بهت ابراز علاقه میکنن که بجای لذت بردن از این فرصت، همه انرژیت صرف این میشه که بهشون بفهمونی دروغ میگن!!

باور جان؟ چرا به دست آووردن تو موکول شده به درست دراومدن جمع و منها و ضرب و تقسیمامون؟ کی ب دست آووردنت اینقد سخت شد؟


http://s5.picofile.com/file/8147792118/04_carrox_605.jpg


سخته آدما ها رو جدای از موقعیتهاشون دوس داشت و یا حتی نداشت!

چرا دوست داشتن ی پزشک راحت تر از ی مسافرکِشه؟

چرا دوس داشتن ی خلبان راحت تر از ی نگهبانه؟

چرا دوس داشتن ی فرش فروش راحت تر از ی پرنده فروشه؟

چرا دوس داشتن ی آدم پولدار راحت تر از ی آدمه بی پوله؟

چ چیزی قراره دوس داشتن ما رو موجه کنه؟ اصلا مگه دوس داشتن باید توجیه داشته باشه؟ و اگه آره، چرا؟

اصلا دوس داشتن موجودیتی جدای از موقعیت و منفعت داره واسه خودش؟

مثلا من فلانی رو دوس دارم چون تحصیلاتش بالاس شغل با پرستیژی داره شیک پوشه خانواده داره وضش خوبه و ... از چ دلایلی باید به چ نتایجی برسیم؟!

فک میکنم خیلی وقته عادت کردیم که از هویج به روباه برسیم!


*ابراز شادی ی مسافر کِش عاشق از شنیدن تایید معشوق!

قلب کاملا بالغ.


وقتی منو بغل می کنه با اینکه به زور و فقط سر و گردنم تو دستاش جا میشن اما بازم شک نمیکنه و تمام دستای کوچیکشو باز میکنه و میخواد که منو جا بده تو بغلش، اصرار هم داره! میدونه هنوز خیلی زوده که من غریب آشنا و خیلیای دیگه تو قلبش جا نشیم.


http://s5.picofile.com/file/8147706150/ima1236ges.jpg


رشد قلبای ما آدما به سبک بنجامین باتنه اما، مطلقا مورد عجیبی نیس!

دیر!

تو عشق بودی

این را

از رفتنت فهمیدم!*


http://s5.picofile.com/file/8147360934/001_hrc.jpg

*جمال ثریا

**عکس: Gilles Peress