همکار خانوم چن روزی رفتن ماموریت.. همسر گرامیشون تشریف آووردن سرکار با غضب و تشر ک خانوم من کجاس؟.. ب من نگفته ک میره ماموریت!!! آدرس هتل رو بدین باید برم اونجا... رفته اونجا.. رفته هتل .. سر و صدا.. بعدم ساعت برگشت خانوم رو پرسیده و رفته فرودگاه که حالشو بگیره..اما همکارای دیگه که با خانوم بودن کارت پرواز و گرفتن و ی جورایی از خانوم مراقبت کردن.. همکار خانوم برگشتن و رفتن خونه پدر با فرزندشون..
امروز اومدن و تمام پیام هایی که همراه با عکس از ماموریت فرستاده بودن واسه همسر گرامیشون رو نشون دادن ک بعللله.. ایشون در جریان بودن کامل!
حالا خانوم عصبانی بود اما گفت که با اینکه ازدواج دوممه اما طلاق میگیرم.. هم حضانت تام داره.. هم حق طلاق!..
ی روز میخواد که تو فقط باشی...
ی روز میخواد که تو فقط ی دوست باشی...
ی روز میخواد که تو معشوقه باشی...
ی روز میخواد که تو فقط ی دوست باشی...
ی روز میخواد که تو فقط نباشی...
*مولانا
و من دلم میلرزه..نگران میشم.. می ترسم..می ترسم که این وِرد زبونش باشه، نه ورد دلش..
-با 2 تا از مدیرا رفتیم ماموریت واسه همون روز بلیط نبوده از شب قبلش بلیط گرفتن من رفتم خونه داداش اونا رفتن هتل..همه کارا و مستندات مربوط به جلسه رو هم من آماده کردم!! بعد حکم ماموریت منو یه روزه زدن اونا رو 2 روزه!!!
-مدیرم داره با من صحبت میکنه میگه نمیتونم بهت سمت بدم چون اگه بدم 50 تا 100 تومن اضافه حقوق میگیری فقط .. و کار خودت رو هم کسی ندارم انجام بده و اینطوری کارات خیلی زیاد میشه... من اینطور نتیجه گیری کردم که پس میخوان یکی بیارن که 2 برابر من حقوق بهش بدن کار من رو هم بلد نباشه و حتما و قطعا هم مرد باشه.. همین مدیر پارسال که تازه اومدم این شرکت سر من داد میزد تا صورتجلسه ای رو امضا کنم که توش خانمه همکار دیپلم نامربوط به کار!! بشه رئیسه ماها!!!
-یه متن تخصصی رو ترجمه کردم واسه مدیر عامل .. دادتش به یکی از مدیرا که کنترلش کنه.. بعد این آقای مدیر اومده رو برگه های اصلی ترجمشون رو از دیکشنری!! دراوورده و نوشته کنارشون و اونایی هم که عبارت بوده و نتونسته رو اومده دوباره از خودم میپرسه!!! بهش میگم اگه قرار شده شما کنترل کنی به نظرتون به این معنی نبوده که باید بهتر و بیشتر از من میدونستین!!!!
اینها منو غمگین میکنه.. غمگین و غمگین.. پوچی به من نزدیکه!
میگه: بهش گفتم ک تو سختی زیاد کشیدی تو زندگیت.
من نیگاش میکنم..
بازم نیگاش میکنم تا ببینم منظورش از "تو" منه؟!!
می بینم داره ادامه میده همینطور.. و من تو "سختی" موندم.. من "سختی" کشیدم؟ "سختی" چیه دیگه؟ چی واسه من سخت بود مگه؟ اینکه من ی ور چرخیدم واسه خودم و روزگار ی ور دیگه واسه خودش.. میشه "سختی"؟! عدم تفاهم و تناسب من و روزگارم میشه سختی؟! نه.. من فقط سرسخت بودم که دیگه الآنم نیستم.. من فقط دیر باور بودم که الآنم نیستم.. من فقط و حتما با چرخ روزگار نچرخیدم که الانم نمیدونم کدوم وری داره میچرخه اصلا.. من فقط اصرار میکردم رو چرخشم که دیگه اصرار هم نمیکنم.. من فقط آرزوهامو جلو چشام میدیدم که حالا دیگه نمیدونم آرزو چ شکلیه.. من سختی نکشیدم دوستم.. من فقط با خیلی از آدما و زمانها و مکانها تناسب نداشتم! من فقط تو زمانهای خوب و بد در مکانهای بد و خوب بودم ..در زمانهای مناسب با آدمای مناسب در مکانهای مناسب نبودم یا من مناسب زمان و مکان و آدمای مناسب نبودم!!.. من فقط جور نبودم..
هماهنگ نبودم.. هماهنگ نبودم.. همین!
*شوریده شیرازی
همکار روبرویی بامن قهر است .........چون قرار است به حقم برسم!
همکار بغل دستی با من قهر است......... چون از حقم دفاع کرده ام!
*حق
من از چراغ ترمز و راهنمای ماشینا خوشم می یاد زیاد.
به من قدرت تصمیم گیری به موقع میدن و پیش بینی رفتار و عمل یکی دیگه.
سردرگم نمیکنن منو و اگه هوشیار باشم نمیذارن که فرصتی از دستم بره!
من از اینجور نشونه ها خوشم میاد، نشونه هایی که درگیر واژه و برداشت و تفاسیر متفاوت نمیکنن ما رو.
بی آلایشن و در عین حال کلیدی و حتی حیاتی..
من این جور مهم هایِ ساده و بی ادعا و صریح رو خیلی دوس دارم.
این همکار خانم دوباره به بنده پرید بنابراین سعی کردم موضوع رو بصورت علمی تر بررسی کنم و به این نتیجه رسیدم که یقیه این هورمونهای زنونه بدبخت رو ول کنم و به بطن قضیه بچسبم که شامل 4 دلیل اساسی واسه این پریدنهای مداوم و بدون شرمندگیه:
1- بنده نه مافوقم نه مدیر عامل.
2- بنده سوگلی هیچ مافوق و مدیر عاملی نیستم.
3- مافوق و مدیر عاملی ندارم که بنده رو مشمول بنده پ کنه.
4- بنده حاشیه ساز با نفوذ یا زیرآب زن قهاری نیستم.
و متاسفانه باید بگم که بنده فقط ی کارمندِ سادهِ کاربلدِ بامهارتِ باسوادِ مسوولِ منضبطِ باهوشِ وظیفه شناسِ باعزت نفس هستم؛ همین و لاغیر.
تفاوت ها رو دیدن با تبعیض گذاشتن خیلی فرق داره... چرا اونیکه مدعیه تبعیض نمیذاره چشمشو رو تفاوتهای آدما می بنده!! چرا فک میکنه ندیدن ینی فرق نذاشتن.. ینی مساوات، ینی عدالت! همه رو ی جور دیدن بده.. اینکه بخوای هر کسی رو ی جور درک کنی و ببینی به معنی فرق گذاشتن نیست.
من با اون* متفاوتم.. واسه اینکه اون ناراحت نشه اینقد سعی نکن منو نبینی! اینقد سعی نکن منو خفه کنی.. اینجوری دیگه من مث خودم نمیمونم.. میشم مث اون! و این بزرگترین عذابه واسه من. چرا تو** اینقد خوب میخوای که اینو نفهمی!!
*همکار، مافوق، خواهر، برادر، دوست، رقیب.
**مافوق، همکار، پدر، مادر، برادر،دوست، همراه.
ی پاداشی قراره بدن به کارکنان.. ی دو سه ماهیه که قطعی شده اما پرداخت نشده.. قراره فردا پس فردا بالاخره پرداخت بشه. اما کسی نمی دونه که چقدر گیرش می یاد! فایل مبلغ پاداش هر کدوم از پرسنل و شماره حساباشون تنها دست مدیر عامله که میخواد بفرسته مستقیما بانک. فقط مدیر عامله که میدونه گیر هر کس چقدر می یاد.
به این فکر میکنم که اگر فاکتورهای منصفانه جهت ارزیابی عملکرد پرسنل بعلاوه قاطعیت رو داشت، دیگه نیازی به این همه پنهونکاری و یواشکی کار کردن نبود واقعا.
دنیای ما رو توانمندی هامون نمیسازه بلکه انتخابامون میسازه..
این جمله ایه که از دیروز جواب خیلی از غرولندای منو بهم داد.. من آدم توانمندیم اما انتخابای خوبی نداشتم در زندگی... از هر بُعدی که بهش نیگا کنی.
*حتی توانمند شدن هم ی انتخابه!
چقد خوبه که قالبت رو بتونی عوض کنی
چقد خوبه ک عادت کنی و نکنی
چقد خوبه ک بتونی ی جور دیگه فک کنی
چقد خوبه ترسو نباشی
چقد خوبه هی به خودت سر بزنی
چقد خوبه ک اینقد از خودت فاصله نگیری
چقد خوبه ک بدونی خودت چ شکلیه
چقد خوبه شکل خودِ خودت باشی
چقد خوبه اینقد خط کش دستت نباشه
چقد خوبه اینقد قانون نچینی واسه خودت
چقد خوبه ک مهربون باشی با خودت..
چقد خوبه که خودتو بغل کنی
چقد خوبه ک اینقد دلت واسه خودت تنگ نشه و بشه
چقد خوبه ک دوس داشته باشی خودتو
چقد خوبه ک مدام غصه چیزای چرت رو نخوری
چقد خوبه ک بدونی چی چرته و چی نیس
چقد خوبه ک بخندی اونم بلند بلند
جقد خوبه ک بتونی آرزو کنی
چقد خوبه ک آرزو داشته باشی حتی ی دونه
چقد خوبه رویا ببافی، بدوزی و بچسبونی
چقد خوبه امید داشته باشی حتی نداشتی بخریش
چقد خوبه ک حرف زیاد تو دلت انباشته نشه و هی بزنیشون