پیشی و من.. من و پیشی

http://s5.picofile.com/file/8143781892/napoleon_cat_calendar_jesus_segura_8.jpg

چن روزیه تو پارکینگ شرکت ی دوس پیدا کردم.. هر وقت میرم پارکینگ می یاد پیشواز و میو میو کنان میوفته دنبالم.. یکی دو روزی هم غیبش زد اما برگشت دوباره.. خیلی کوچولو و کثیف و نحیفه.. کمی بهش شیر و غذا دادم.. خیلی بهش عادت کردم و اگه نبینمش واقعا دلتنگش میشم. بدجور معصومیت از چشای خوشگلش میباره.. دیدم که بعضیا ب کارای من نسبت به این پیشی پوزخند می زنن که نمیفهمم چرا و نمی دونم ک چرا باید بفهمم این کارشون رو.. الان ی دستم و زدم زیر گوشم و ی دستی دارم تایپ میکنم و خوابم میاد...دیشب از ماموریت برگشتم.. مُردم.. اول کار بعد ملاقات با دوست قدیمی و بعدی آشنای دیگه و داخل فرودگاه هم عاشق سینه چاک دوره لیسانسم رو دیدم.. همه چی برام مرور شد.. آخرین باری که ازم خواستگاری کرد و جواب منفی بنده و خبر نامزدیش در کمتر از سه ماه بعد از این واقعه!!!..البته الان خیلی موفقه و جتنتلمنی شده واسه خودش.. بهر حال.. کلی کار دارم با توجه به ماموریت دیروز.. و زندگی بی برنامه ای که من دارم..