ساچی
ساچی

ساچی

بعد ازین دیوانه سازم خویش را*

http://s5.picofile.com/file/8147247300/00215.jpg


ی همکاری داریم کمی نرمال نیس (فرض رو بر نرمال بودن خودم و اطرافیان میذارم!) قبلا که اینجا تعدیل نیرو داشته اخراج میشه میره دستفروشی کتک میخوره و همکارا اتفاقی خونین و مالین کنار خیابون می بیننش و برش میگردونن شرکت و رسمیش می کنن. چون میتونه کاری رو که بهش بدی خوب انجام بده اما نمی تونه از خودش دفاع کنه و مشکلاتی از این قبیل...

این همکار دو سه روزی بود حالش بد بود دیروز هم نیومد سر کار اما امروز که اومد تو اتاق بغلی نشست گریه کردن بلند بلند و اینکه خسته شده و خیلی روش فشاره.. بعدش شروع کرد به گفتن حرفای که من فلان امام و تو خواب دیدم و یکی یکی هر کدوم از همکارا که مشکل داشتن رو میگفت که مشکلت اینه و امام فلانی تو خوابم بهم گفته مشکل فلانی هم حل میشه..

حتی مدیر عامل هم اومد تو اتاق و همه رو کرد بیرون و نشست باهاش حرف زدن! به مدیرعامل گفت بچه ها ازت ناراضین.. به مدیر کارخونه گفت حلالت نمی کنم خیلی اذیتم کردی..و خلاصه که پته خیلیا رو هم ریخت رو آب!

خلاصه تا عصر که دیگه دادش رفت بالا و آقایون همکار از هرطرف بهش نزدیک میشدن و ما خانم ها از هرطرف ازش دور... کف سالن دراز کشیده بود تا اینکه چن تا از همکارا بردنش خونه.

من اولش دلم سوخت

بعدش نگران شدم

بعدش خندیدم

بعدش عصبی شدم

بعدش غمگین شدم

بعدش گفتم خوش بحالش.. خودشو خالی کرد، همه هم بادقت به حرفاش گوش کردن و حتی نقل قول میکنن حرفاشو ... و حتی نگرانشن و زنگ میزنن حالشو میپرسن.


*مولانا

ایول داریا..

تو که میتونی 900 میلیون رنگ رو تشخیص بدی!!! چ جوریاس که هنوز نمی تونی "دورنگی" رو تشخیص بدی؟!!!


http://s5.picofile.com/file/8146883250/Close_Up_colored_eye.jpg

می دونی؟

http://s5.picofile.com/file/8146909850/503240_0TnR8t2B_Copy.jpg


من گوگل ارث رو خیلی دوس دارم. تو چن ثانیه منو به تو میرسونه به جایی که تو هستی... به نزدیکی تو!

و به چن ثانیه دورم میکنه و بر میگردونتم اینجا.. اینجایی که من هستم.. دور از تو.


به همین سادگی!

http://s5.picofile.com/file/8146875176/family_tradition_feather_hunt_e1292337473552.jpg

بطری آب معدنی رو گرفتم تو دستم و میذارمش رو میز و چونمو میذارم رو سرش، این پوزیشن نشون میده که من حوصله هیچ چیزی جز سکوت رو ندارم.. اما همکار روبرویی داره همین طور حرف میزنه و من نیگاش می کنم.

بحثش سر اینه که پولی از داداشش گرفته و زن داداشش خواسته پول رو برگردونن اگر نمیخوان؛ اما همکار من بهش برخورده و داره اونو سکه ی پول و محکوم میکنه.

حق با زن داششه هس.. اما چون اینجا حضور نداره من حق رو میدم به خانم همکار!.. من با حرکات ابرو با فشردن پلکام با تکون دادن سرم با حرکات لبم با ی "اوهووم" گفتن یا خیلی تو زحمت بیفتم با ی "جدی؟" گفتن، حق رو می دم به همکارم ... اما حق سبک تر و بی وزن تر از این حرفاس! من حتی با سکوتم حق رو میگیرمو به همکارم میدم!


*سایت این سازمان در ایران فیلتره!

نه آنست که آید به زبان..

http://s5.picofile.com/file/8146848026/halloween_makeup_lips_eva_senin_pernas_9.jpg


پای حرف بعضیا میشینم به نیت شنیدن درد دل... می فهمم که خیلیا درد زبون دارن.. این زبون فقط باید بچرخه و بچرخه و بچرخه و بدگویی و تهمت و غیبت و دروغ و ناسزا بده بیرون.

فهمیدم واسه خیلیامون ارتباط دل و زبون مستقیم نیست، اما لزوما معکوس هم نیست!


می سوزه چشم من.

نور آفتاب تو شیشه منعکسه و شیشه تو چشم من

باد تو درخت میرقصه و سایه درخت تو شیشه و شیشه تو چشم من

نور و سایه ... سایه و نور... شعله تو چشم من


http://s5.picofile.com/file/8146830276/07_21.jpg

* عکس: Marc Asnin

این دلتنگیه فراخ.

http://s5.picofile.com/file/8146560242/backlit_paper_sculptures_shadow_art_hari_deepti_14.jpg


بادهای درهم و سرگردان شهر من مثه فکرای درهم و سرگردان ذهن منه.

این هوای مهر منو یاد ی روزه اسفندی میندازه!

دلتنگم.

چرا تلاقی هایی به وجود می یاد که ذهن و حس تور رو در ی لحظه از زمان و جهان گیر میندازه و فقط گیر میندازه؟؟

چرا همه چیز داره بی سر که نه، اما بی ته میشه؟؟ 


عصر پن شنبه اس و جای خیلیا خالی.






بعضا رو فقط از جای خالیشون میشه فهمید که چقد نیستن. که چقدر هیچکس دیگه نمی تونه جاشونو پر کنه!

از بس بودن بی توقعی.



نمی دونم هنوز..

از بخت یاری ماست شاید؛

که آنچه می خواهیم

یا به دست نمی آید

یا از دست می گریزد!*


http://s5.picofile.com/file/8146190868/funny_jumping_cats_51_880.jpg

*مارگوت بیگل

رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار!*


http://s5.picofile.com/file/8145530976/Mohammad_Shams_al_Din_Hafez.jpg


امرزو سالگرد بزرگداشت حافظه.. به این فکر میکردم که اگر حافظ در زمان ما بود چ جایگاهی داشت؟ مثلا مشابه کدوم شخصیت فرهیخته علمی، ادبی یا سیاسی بود؟ حالا چرا "سیاسی"؟ چون همینه دیگه!!

شاید اصلا اشعارش مجوز چاپ نمی گرفت و کسی اونو بعنوان شاعر نمی شناخت! و گوشه عزلت اختیار میکرد. شاید اصلا تو ایران نمی موند و ترک دیار و آهنگ غربت میکرد! حافظی که در زمان خودش جز به یکبار بیشتر جلای وطن نکرد! و بعد اونجا ی شبکه ماهواره ای راه مینداخت و با اشعار خودش فال میگرفت!!

شایدم اعتراضی میکرد به چاپ نشدن شعراش و می رفت تو حص.ر خانگی.

شایدم نه!! مصلحت وقت رو در چیز دیگری می دید و نور چشمی میشد و هرشب ی ساعت پر بیننده سیما رو اشغال می کرد و سازی و آوازی..

شایدم برج ساز میشد اصن. 

به نظر من حافظ اگر در زمان ما بود همچنان "حافظ" میشد. شاید طبق معمول بعد مرگش میفهمیدیم اما بازم اونموقع همین "حافظ" رو میشناختیم و بس. چرا؟ چون حافظ "رند عالم سوز"ه..


*حافظ

مبارکه!

آقا ما امروز به خاطر سالگرد انتصاب به جا و شایسته شما شیرینی خوردیم، بستنی خوردیم، مرغ هم بردیم.. مبارکتون باشه.


http://s5.picofile.com/file/8145513726/%D8%B9%DB%8C%D8%AF_%D8%BA%D8%AF%DB%8C%D8%B1.jpg


من از ندیده شدن خسته ام.


تفاوت ها رو دیدن با تبعیض گذاشتن خیلی فرق داره... چرا اونیکه مدعیه تبعیض نمیذاره چشمشو رو تفاوتهای آدما می بنده!! چرا فک میکنه ندیدن ینی فرق نذاشتن.. ینی مساوات، ینی عدالت! همه رو ی جور دیدن بده.. اینکه بخوای هر کسی رو ی جور درک کنی و ببینی به معنی فرق گذاشتن نیست.

من با اون* متفاوتم.. واسه اینکه اون ناراحت نشه اینقد سعی نکن منو نبینی! اینقد سعی نکن منو خفه کنی.. اینجوری دیگه من مث خودم نمیمونم.. میشم مث اون! و این بزرگترین عذابه واسه من. چرا تو** اینقد خوب میخوای که اینو  نفهمی!!


http://s5.picofile.com/file/8145473476/ima10ges.jpg

*همکار، مافوق، خواهر، برادر، دوست، رقیب.

**مافوق، همکار، پدر، مادر، برادر،دوست، همراه.

کارهای بزرگت رو با این سادگیت، تو این دنیای پیچیده دوس دارم...


http://s5.picofile.com/file/8145281184/f43ecb7a150e92fde8c5331599dbf92b_XL.jpg

ملاله یوسف زی جایزه صلح نوبل 2014 رو برد.

نمی دونم خوشحال باید بود یا ناراحت و یا اصلا عکس العمل این چینی در این دو قالب مناسبه یا نه..

از یه طرف ی دختر با این سن و متاسف بود که سن خشونت چقد پایین اومده که در یک همچین سنی (از 11 سالگی) به دفاع از صلح پرداخته... و اینکه چقد مرزهای خشونت گسترده شده!

و از ی طرف دیگه باز یک دختر با این سن و اینکه آیا سن آگاهی ها و بلوغ احساسی و فکری اینقد پایین اومده؟!!!


* به نظرم هیچ جای دنیا به اندازه پاکستان واسه کل دنیا خطرناک نیس!

گناه نداره.. حقشه.

از خودتون عذر خواهی کنید اگه باعث شدین کوچیک شه و دلش بلرزه..

دلش رو در اولویت دل هایی بذارید که می خواید به دس بیارید!


http://s5.picofile.com/file/8144916976/3f19b400f7f7f43b930bb4c18c93405b.jpg

واسه این ی مورد حتما کپی رایت رو رعایت کنم..


http://s5.picofile.com/file/8144821350/everyday_object_sculptures_gilbert_legrand_171.jpg

نمیشه نگفت خوب یابد
نمیشه نگفت زشت یا زیبا
نمیشه نگفت دوس دارم یا دوس ندارم
نمیشه نگفت خوشم می یاد یا خوشم نمی یاد
نمیشه نگفت بهتر و بهترین یا بدتر و بدترین
نمیشه نگفت میشه یا نمیشه

نمیشه نگفت باید یا نباید

نمیشه انتخاب نکرد

قضاوت معیار من واسه انتخابه
استاندارد زندگیه من از قضاوته
اما باید قضاوت خودمو واسه خودم  نگه دارم؛ تو بوق و کرنا نکنم!
واسه قضاوت شواهد و ادله جمع کنم تا میتونم  و در نهایت قضاوت با خودم باشه!

قضاوت بقیه رو کپی نکنم..واسه این ی مورد حتما کپی رایت رو  رعایت کنم..!!

ندارد

مرا دوست بدار!
به سان گذر از یک سمت خیابان به سمتی دیگر؛
اول به من نگاه کن
بعد به من نگاه کن
بعد باز هم مرا نگاه کن...!*

http://s5.picofile.com/file/8144557300/imag111es.jpg
*جمال ثریا

ترجیح میدم تو زندگی بدبین باشم و خیط شم تا اینکه خوش بین باشم و خیط شم!!!


http://s5.picofile.com/file/8144277376/inde90x.jpg


بعضیا رو بعد کلی وقت می بینین و با اینکه قبلا هم زیاد ندیدینشون اما باهاتون صمیمی هستن و گرم.. اینا تو رویاشون با شما زیاد صحبت کردن... شما واسه اونا همیشه بودین! بر خلاف بعضیا که همیشه باهاشونید و گرم و صمیمی اما هر بار که می بینیدشون دوباره باید از صفر باهاشون شروع کنید.. اینا تا الان فقط خودشون رو دیدن نه شما رو!

محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد*


http://s5.picofile.com/file/8144229626/MaskInlie.jpg

روز عرفه روزه گرفته و نماز و اینا... بعد اومده بابت دروغش و اعصاب خوردی که 3 ماهه پیش واسه من درست کرده بود(و همچنان برای من ادامه داره البته) عذرخواهی کرد... اونم نه به خاطر من و نه به خاطر روز عرفه و رستگاری و این حرفا.. به خاطر نامزدش که دروغ رو از جانب اون  گفته بود و اون فهمیده بود!!!!
حرف زدن خیلی مسوولیت داره.. باید حواسم به حرفام باشه!

*حافظ

نمیشه قایمش کرد.. میدونی؟!

http://s5.picofile.com/file/8143773900/imag3265es.jpg


تو زندگی لحظه هایی هس ک میفهمی که دیگه کم نمی یاری، چرا که خیلی وقته کم آووردی و نفهمیدی!!

میفهمی تو این لحظه ها چیزی واسه از دس دادن نداری!!

این لحظه ها بدن، خیلی بد..
شکست بده نه واسه تقابل خودت با دیگری یا چیزی، فقط واسه تقابل خودت با خودت و اینکه تو این لحظه باید بشینی تنهایی تیکه های شکسته دلت رو بهم بچسبونی!
این لحظه ها هم بدن، خیلی بد...

این قرصا رو صبح و ظهر و شب میخوری اونم ناشتا !!!*


http://s5.picofile.com/file/8143641084/madreshe_moosha_eynaki.jpg

من با شهر موشها نتونستم ارتباط برقرار کنم.. از نظر خاطره انگیزی و اینکه پرتت کنه به گذشته. فقط اون شعر قدیمی که خوندن خاطره انگیز بود و بس:
ک مثل کپل

صحرا شده پر ز گل..

من اون عروسکای ساده با اون دستای کوچیکشون رو بیشتر دوس داشتم با اون معلم جدی و مهربون. البته دیگه این شهر موشها واسه نسل ماها نیس و قراره خاطره ای بشه واسه الآنی ها.


*دیالوگ عینکی موقع تجویز دارو، که الان تو شهر موشهای 2 دکتر شده!