ساچی
ساچی

ساچی

منو هیچ کدوم از این زن ها قرار نده... آمین!!!!!


کارگر تولید چن وقت پیش تجدید فراش کرد... خانم اولش و دو پسر و یک دختر و نوه دختری هم داره... گویا معتاد کارتن خواب بوده که خانم اولش اونو نجات میده و سر و سامان میده زندگیشو و به همه چیش میسازه... حتی این غمِ تحمیلیِ جدید...



آبدارچی شرکت دو سال پیش ازدواج دوم کرد.. سالها قبلش طلاق گرفته و فرزندش هم پیش خانواده همسر اولشه... وقتی با خانمش ازدواج کرده اون خانم حتی دیپلم هم نداشته... درس میخونه و میره دانشگاه و اونجا با دیگری آشنا میشه و میخواد ک جداشه... آبدارچی ما بعد از جدایی خانمش کارش به بیمارستان روانی کشیده میشه.. اما بعدش میاد اینجا مشغول میشه و ...


بی خیالی خوبه... امیدوارم ی روزی بالاخره لذت بی حد و حصرِ بدون عواقبش رو بچشم!!


سه شنبه ای که گذشت واسم ی اتفاق خوب افتاد... اتفاقی که تو سابقه کاریم بی نظیر بود... ی پاداش بدون انتظار!!!!... خیلی چسبید.. خیلی... زیاد نبود.. اما واسه منی که همیشه باید منتظر می موندم تا بالاخره از ی گوشه کناری کفه پایین تری  ترازو بودنم دیده شه واسه ی  دفعه هم که شده - چون از قضاوت و مقایسه به شدت ناچاریم  انگار!!! - بالآخره این اتفاق افتاد.. اونم زمانی که قید دیده شدن رو  زده بودم ... بی خیالی گزیده بودم.