ساچی
ساچی

ساچی

خاموش شو!!!


گاهی فک میکنم ب آدمایی که میشینن حرف میزنن راجع به بقیه... و اونهایی که ی جاهایی در مورد من میگن.. فک میکنم عریانی منو دارن واسه بقیه تعریف میکنن بی اجازه.. پرده اتاقک احساس و روحیات منو نه اینکه بالا زده باشن.. دریدن.. آزرده میشم سخت.. 


http://s6.picofile.com/file/8175728750/un0amed.jpg


اعتماد کردن سخته.. و سخت تر اینکه تو فقط ی لحظه گوش شدی واسه شنیدن و گوش دادن نه واسه ضبط صوت شدن و ضبط و پخش مجدد با صدای بلند!!!!

     

خودم!

http://s4.picofile.com/file/8175726568/00112.jpg


گاهی دوس دارم ب شدت بغلش کنم و نوازشش کنم و اشک رو از چشاش و غم رو از دلش فوت کنم ک برن اما غماش اینقده سبک نیستن و اشکاش هم..

دوس دارم بدونه ک من پشتشم.. هواشو دارم حسابی.. نگران هیچی نباشه.. من هستم.. و دیگه تنهایی براش گنگِ..

اما آغوشم برای تمامِ اون کوچیکِ.. برای تموم غمش .. اشکش.. دلشکستگیش... کوچیکه...

دلم براش میسوزه.. تنها مونده.. شده عین تنهایی..خودِ تنهایی.


اینکه حتی اگه پای منافع هم درمیون نباشه پای ی مرضی چیزی وسط هس که باعث میشه شما نقش بازی کنی...


چیزی که نداره زندگی من برنامه ریزیِ... شده هر چه و هر که پیش آید خوش آید حتی اگه داغونم کنه.. عجب این وقایع و آدما منو ب کنترل خودشون درمیارن...
اوایل بهمن سفری رفتم و نیمچه مهمان یک دوست قدیمی بودم همه چیز خوب بود و لبخند بر لبان دوستم.. اما الان متوجه شدم که گویا همه چیز رو برعکس باید تعبیر میکردم حتی لبخند رو هم باید پرانتزی رو به پایین میدیدم نه رو ب بالا...

http://s5.picofile.com/file/8170133184/Herbraiser20482_880.jpg

اینقد سخت نگیرین.. اگه از کسی خوشتون نمی یاد!! نمی یاد دیگه چرا پس تظاهر میکنید خوشتون میاد؟؟؟ ینی بازم بحث شیرین منافع و اینا؟؟.. ینی تا این حد که خوشی دیگری و یا حداقل ناخوش نبودن دیگری باز هم برا بعضی هامون مغایر با منافعمونِ؟؟؟
بابا کوتاه بیایم تو رو خداااا... بسِ دیگه..