بعضیا رو بعد کلی وقت می بینین و با اینکه قبلا هم زیاد ندیدینشون اما باهاتون صمیمی هستن و گرم.. اینا تو رویاشون با شما زیاد صحبت کردن... شما واسه اونا همیشه بودین! بر خلاف بعضیا که همیشه باهاشونید و گرم و صمیمی اما هر بار که می بینیدشون دوباره باید از صفر باهاشون شروع کنید.. اینا تا الان فقط خودشون رو دیدن نه شما رو!
تو زندگی لحظه هایی هس ک میفهمی که دیگه کم نمی یاری، چرا که خیلی وقته کم آووردی و نفهمیدی!!
میفهمی تو این لحظه ها چیزی واسه از دس دادن نداری!!
این لحظه ها بدن، خیلی بد..
شکست بده نه واسه تقابل خودت با دیگری یا چیزی، فقط واسه تقابل خودت با خودت و اینکه تو این لحظه باید بشینی تنهایی تیکه های شکسته دلت رو بهم بچسبونی!
این لحظه ها هم بدن، خیلی بد...
دیروز ی دوره آموزشی داشتم دانشگاه صنعتی شریف
چقدر که تمام خاطرات دوره دانشجویی جلوی چشمام رژه رفت.. جالب اینه زمان دانشجویی این لذتو و دلتنگی رو نداری و وقتی دور میشی این دلتنگی رو حس میکنی.. دوباره درس خوندن تو همچین محیطایی رو دلم خواست.. یا حتی برگشتن به اونجا به اون دور. کار کردن خستم کرده. ی فراغ بال میخوام. شاید دوباره خوندم. کلا هوای این روزا منو هوایی و دلتنگ خیلی چیزا کرده!
*صائب تبریزی
**صنعتی شریف درس نخوندم.
دنیای ما رو توانمندی هامون نمیسازه بلکه انتخابامون میسازه..
این جمله ایه که از دیروز جواب خیلی از غرولندای منو بهم داد.. من آدم توانمندیم اما انتخابای خوبی نداشتم در زندگی... از هر بُعدی که بهش نیگا کنی.
*حتی توانمند شدن هم ی انتخابه!
اگه من اینقد بغض میکنم
اینقد سرت داد میزنم
اینقد مقصر می دونمت
اینقد میذارم و میرم
اینقد میخوام که نبینمت
اینقد ادا و اصول در میارم
و کلی اینقد دیگه...
واسه اینه که فقط تویی که تحمل اینهمه رو داری و آینه کارام نمی شی..
واسه اینه که فقط تویی که قضاوتم نمی کنی..
از جمعه ها حالم بهم میخوره
اینهمه رخوت و تنبلی و افسردگی.. اه اه اه
با این تنهایی که اصلا رو به پایان نیس.. اصلا.. هم به شدت گسترده و هم به شدت عمیقه
سعی میکنم سرم رو با رفتن به جاهای مختلف گرم کنم، اما فایده نداره. انگار اینجور جاها که میرم بازم تنهایی به شدت منو بغل کرده.. دارم مطمئن میشم که تنهایی ی مَرده که به طرز شهوانی منو بغل کرده و اصلن قصد نداره منو زمین بذاره. لزوما منظور از پر کردن تنهایی یافتن دوست جنس مخالف نیست حتی ی دوست جنس موافق هم وجود نداره. هر کی سرگرم دنیای خودشه. وقتی آدمای دور و بر رو اینجوری می بینم میگم پاشم به تک تک آدمای که بی خبرم ازشون زنگ بزنم حالی ازشون بپرسم ک ی وقت مث من تو خودشون مچاله نشده باشن و حداقل یکی باشه که احوالی ازشون بگیره و ی کوچولو تنهاشون نذاره.. اما گذشته از اینها متاسفانه هدفی هم ندارم این روزها.. بعد از دفاع مشغله فکریم کمتر شده اما سرگردانیم نه! و بعلاوه همه اینها ترس از آرزو داشتن هم ی دغدغه اساسی شده واسم. میترسم آرزو داشته باشم و رویا پردازی کنم. اینقده بزدلم من.
حتی اینجا که میام ی حجاب همچین کلفتی بین خودم و خود وبلاگی وجود داره که باعث میشه اینجا هم با دل پر و مغز در حال انفجار، بازم سکوت کنم. این روزمرگی داره خفم میکنه ی جورایی.
چقد خوبه که قالبت رو بتونی عوض کنی
چقد خوبه ک عادت کنی و نکنی
چقد خوبه ک بتونی ی جور دیگه فک کنی
چقد خوبه ترسو نباشی
چقد خوبه هی به خودت سر بزنی
چقد خوبه ک اینقد از خودت فاصله نگیری
چقد خوبه ک بدونی خودت چ شکلیه
چقد خوبه شکل خودِ خودت باشی
چقد خوبه اینقد خط کش دستت نباشه
چقد خوبه اینقد قانون نچینی واسه خودت
چقد خوبه ک مهربون باشی با خودت..
چقد خوبه که خودتو بغل کنی
چقد خوبه ک اینقد دلت واسه خودت تنگ نشه و بشه
چقد خوبه ک دوس داشته باشی خودتو
چقد خوبه ک مدام غصه چیزای چرت رو نخوری
چقد خوبه ک بدونی چی چرته و چی نیس
چقد خوبه ک بخندی اونم بلند بلند
جقد خوبه ک بتونی آرزو کنی
چقد خوبه ک آرزو داشته باشی حتی ی دونه
چقد خوبه رویا ببافی، بدوزی و بچسبونی
چقد خوبه امید داشته باشی حتی نداشتی بخریش
چقد خوبه ک حرف زیاد تو دلت انباشته نشه و هی بزنیشون
وقتی این همه آهنگ و ترانه میشنوم که خوانندشون ضجه میزنه "بدون تو..." هیچ ایده و نظری ندارم که "بدون تو" ینی "بدون کی"!؟!
من دیروز دفاع کردم و خوشحالم
خوشحالم فقط و فقط از این بابت که دیگه مجبور نیستم به اون استاد راهنمای بیشعور و استاد مشاور دیوونه و اون داور خنگ و بیسواد هی زنگ بزم و هی زنگ بزم واسه ی امضا و نه حتی راهنمایی و کمک، فقط واسه ی امضا.
بعضیا خوبن:
وقتی ماشینت رو میزنی کنار جاده و کمک میخوای ازشون... وقت میذارن .. چک میکنن.. تلفن میکنن به دوستای تعمیرکارشون و راهنمایی میگیرن و بعدش ی مسیری رو تو جاده باهات میان که شما تنها نمونی و خیالت راحت باشه...
بعضیا خوبن:
وقتی ماشینت تو سربالایی نمایندگی خاموش میکنه و هی خاموش میکنه .. میان از مغازشون بیرون و ماشین تو رو میبرن داخل نمایندگیو نشون مکانیک که دوستشونه میدنو دوست مکانیکشونم بدون اینکه سرش رو بالا بیاره کاپوتو بالا میزنه و کاری به این نداره که ماشینت تو گارانتیه..سریع و بادقت کارتو راه میندازه و بعدم بسلامت...
کاش بعضیا خوب بودن:
استاد مشاوری که دانشجوشو واسه ی امضا هفته ها میدوئونه.. بعدشم با بی ادبی کامی باهاش حرف میزنه در حالیکه واسه این کارش پول میگیره..
کاش بعضیا خوب بودن:
استاد راهنمایی که سر جلسه دفاع دانشجوش حاضر نمیشه و کار اون رو 6 ماهه دیگه عقب میندازه..و بعد هم به دروغ میگه که الان خارج تشریف داره در حالیکه شب قبل ی دانشجوی دیگه ازش امضا گرفته..
کاش بعضیا خوب بودن:
دوستی که 4 ماهه قبل تلفنات و اس هاتو جواب نمی داده اما امروز که گارش گیر افتاده قسم و آیه که گوشیم تو آب افتاده بوده و شمارتو نداشتمو... چ ربطی داره منم نمیدونم و اینکه امروز شماره منو از کجا گیر آورده بازم نمیدونم..
کاش بعضیا خوب بودن:
مث خودم که ... خیلی احتیاج دارم .. که باید خوب شم مث بعضیای خوب.
عصر تابسون+محل کار+بوی بارون+آسمون تیره+صداااااای کولر= ترکیبی که منو کلافه می کنه به شدددت..