راهی که نیس.

http://s5.picofile.com/file/8158627250/creative_halloween_make_up_ideas_76_605.jpg

حس میکنم این روزا تبدیل شدم به ی خط صاف و ممتد.. نه فرازی و نه فرودی.. همینجور صاف ِ صاف.. قبلنا از این یکنواختی می ترسیدم.. اما الان حتی یادم میره که یکنواختم... نمی دونم حتی خوبم یا بدم.. ی جور فلج مغزی و ادراکی و حسی.. ی جورایی یاد رقص برگای بید تو باد میفتم.. که با باد میرن و نباشه نمیرن.. یاد ی آدم یخ زده ِ خواب رفته که سیلی های محکم هم نه حالشو جا میاره، نه خشمشو... یاد چوبای نیمه سوخته خیس... هیچ فوتی روشنشون نمیکنه دیگه.. می دونم که ی چیزی از درون مرده.. یک شاخصه زنده گانی از دست رفته... می دونم... اینو حتی با این فلجِ سراسری میدونم.
   

برا من که شده!

http://s5.picofile.com/file/8155082150/funny_foldout_greeting_cards_coverimage.jpg

تا حالا شده دروغی رو که به دیگری گفتین واسه عزیزی تعریف کنید... بعد اون عزیز از این حرف شما اینجوری برداشت کنه که پس به اونم دروغ میگید دیگه لابدا!!!! و بعد شما تنتون داغ و ذهنتون پشیمون شه که ای کاش این صداقته رو این جا هم بکار نبرده بودید؟؟؟!!!

شوم است آیا؟؟؟

می گه :دوسِت دارم!

و من دلم میلرزه..نگران میشم.. می ترسم..می ترسم که این وِرد زبونش باشه، نه ورد دلش..


http://s5.picofile.com/file/8155034218/00506.jpg


ای بابا...

http://s5.picofile.com/file/8154610450/T7_605.jpg


-با 2 تا از مدیرا رفتیم ماموریت واسه همون روز بلیط نبوده از شب قبلش بلیط گرفتن من رفتم خونه داداش اونا رفتن هتل..همه کارا و مستندات مربوط به جلسه رو هم من آماده کردم!! بعد حکم ماموریت منو یه روزه زدن اونا رو 2 روزه!!!

-مدیرم داره با من صحبت میکنه میگه نمیتونم بهت سمت بدم چون اگه بدم 50 تا 100 تومن اضافه حقوق میگیری فقط .. و کار خودت رو هم کسی ندارم انجام بده و اینطوری کارات خیلی زیاد میشه... من اینطور نتیجه گیری کردم که پس میخوان یکی بیارن که 2 برابر من حقوق بهش بدن کار من رو هم بلد نباشه و حتما و قطعا هم مرد باشه.. همین مدیر پارسال که تازه اومدم این شرکت سر من داد میزد تا صورتجلسه ای رو امضا کنم که توش خانمه همکار دیپلم نامربوط به کار!! بشه رئیسه ماها!!!

-یه متن تخصصی رو ترجمه کردم واسه مدیر عامل .. دادتش به یکی از مدیرا که کنترلش کنه.. بعد این آقای مدیر اومده رو برگه های اصلی ترجمشون رو از دیکشنری!! دراوورده و نوشته کنارشون و اونایی هم که عبارت بوده و نتونسته رو اومده دوباره از خودم میپرسه!!! بهش میگم اگه قرار شده شما کنترل کنی به نظرتون به این معنی نبوده که باید بهتر و بیشتر از من میدونستین!!!!

اینها منو غمگین میکنه.. غمگین و غمگین..  پوچی به من نزدیکه!


و دیگر هیچ...!

بارون هر جا که باشی بارونه

آسمون هر جا که باشی آسمونه

دلتنگی هر جا که باشی دلتنگیه

و امان از تنهایی... اونم هر جا که باشی تنهایی!!!!


http://s5.picofile.com/file/8153773950/005_soft_blanket01.jpg


"دلم میخواد" رو خیلی دوس دارم.. خیلی توجیه پذیره.. خیلی خیلی دلیل قوی و همچین استخون داریه..آدم هایی که دلیل کارشون رو خواستنه دلشون میذارن و نه هزاران اما و اگر و فلان و بهمان.. اینا رو به صداقتشون شک نکنین.. حتی اگر دلشون لجبازی بخواد و دروغ و دورویی و هزار پستیه دیگه... دلشون اینطوریه از این جنسه از این رنگه... آدما رو تحت فشار نذارین که دلیل دیگه ای واسه کارشون بیارن.. بذارین دلیلِ کار آدما دلشون باشه.. و خوشحال باشید که این آدما نزدیک و شبیه دلشونن و شما راحت تر می شناسیدشون! 


نیافتم


دارم به دستام نیگا میکنم..

http://s5.picofile.com/file/8152436918/imageFeed_php.jpg


دست راستمو گذاشتم تو آغوشِ دست چپم .. و با شست چپم دارم نوازشش میکنم. چ حسِ خوبی...

اینا که کارشون نوازش دادنه.. از نوازش خودشون غافلن..


تمام اون دقایقو حسرت بردم به تو...


اومده تو اتاق بعد رفته پشت پنجره و هی بال بال میزنه و خودشو میکوبونه به شیشه..بارها و بارها..

خوش بحالت که میدونی واسه چی بال بال بزنی!

میدونی آزادیت چیه؟ چقده؟ چه شکلیه؟ 

و بطور رشک برانگیزی این مفهوم واست شفافه.. اونقدی که حتی میدونی آفتاب پرست با زبون درازش تو اون آزادی منتظرته!!


http://s5.picofile.com/file/8151863534/butterfly_on_window.jpg


گاهی وقتا فک میکنم کاش زندگی ما آدما فقط براساس غریزمون بود نه یک پکیج پیچیده  بی سر و ته از منطق و احساس و غریزه و ...


منیّتِ منو پذیرا باش.


ی احساسیه که به بن بست میرسه

همیشه و بامن به بن بست میرسه، خلوتش رو با من تو این بن بست شدیدا دوس داره...


http://s5.picofile.com/file/8150883442/MG_0630_880.jpg


من زندگی خودمو میخوام... من فرصت آزمون و خطایِ خودمو میخوام..

بذار زندگی من مالِ خودم بمونه هر چند با خطا و تجربه ی تجربه ها.

منو آزاد بذار.

بذار خودم لمس کنم.. بو بکشم.. ببینم.. بشنوم.. بچشم.. خودم و فقط خودم حس کنم.

من فهمیدم این فرصت یکباره و نه بیشتر. بذار این یکبار زندگی رو زنده گی کنم. حقِ منو ازم نگیر.. من خیلی دیر فهمیدم این حقو دارم، خیلی دیر.. اما با اینهمه بازم بذار باقیماندشو -شاید خیلی کم، شاید خیلی زیاد- مالِ خودم بدونم. منیّتِ منو پذیرا باش لطفا.


هر چه زنی بزن، مزن طعنه به روزگار من*


http://s5.picofile.com/file/8149939884/Raccoon_Small_880.jpg


میگه: بهش گفتم ک تو سختی زیاد کشیدی تو زندگیت.

من نیگاش میکنم..

بازم نیگاش میکنم تا ببینم منظورش از "تو" منه؟!!

می بینم داره ادامه میده همینطور.. و من تو "سختی" موندم.. من "سختی" کشیدم؟ "سختی" چیه دیگه؟ چی واسه من سخت بود مگه؟ اینکه من ی ور چرخیدم واسه خودم و روزگار ی ور دیگه واسه خودش.. میشه "سختی"؟! عدم تفاهم و تناسب من و روزگارم میشه سختی؟! نه.. من فقط سرسخت بودم که دیگه الآنم نیستم.. من فقط دیر باور بودم که الآنم نیستم.. من فقط و حتما با چرخ روزگار نچرخیدم که الانم نمیدونم کدوم وری داره میچرخه اصلا.. من فقط اصرار میکردم رو چرخشم که دیگه اصرار هم نمیکنم.. من فقط آرزوهامو جلو چشام میدیدم که حالا دیگه نمیدونم آرزو چ شکلیه.. من سختی نکشیدم دوستم.. من فقط با خیلی از آدما و زمانها و مکانها تناسب نداشتم! من فقط تو زمانهای خوب و بد در مکانهای بد و خوب بودم ..در زمانهای مناسب با آدمای مناسب در مکانهای مناسب نبودم یا من مناسب زمان و مکان و آدمای مناسب نبودم!!.. من فقط جور نبودم..

هماهنگ نبودم.. هماهنگ نبودم.. همین!


*شوریده شیرازی

از اوناست که بر ماست!


امروز قبل از کار باید به اداره ایی مراجعه میکردم کارم که تموم شد سوار ماشین شدم و اومدم دور بزنم که دیدم دو تا ماشین 405 از فاصله دور دارن میان من عمود بر خیابون که شدم دیدم یکیشون وایساده و اون یکی هی داره نزدیک و نزدیک تر میشه انگار شک داشت که من وایسادم و جلو روشم مثه دیوار! تا اینکه آخرش رضایت داد و ترمز گرفت تا حدی که بالآخره به من بخوره... بعدشم اومده که مقصر شمایی.. البته که منم.. اما من که نیومدم یهو بپیچم جلوت ماشینی که با شما بود وایساد 5 متری من.. راهنما هم که زده بودم از دور هم که کاملا دید داشتی و منو دیدی پس مرگت چی بود دیر ترمز گرفتی فک کردی باهات شوخی دارم و الکی اومدم وسط خیابون.. بعدشم اصرار میکنه زنگ بزنیم پلیس میگم باشه میزنیم .. اما ماشینتو بیار کنار.. قبول دارم مقصرم (گر چه واقعا نبودم)..ترافیک شده اینجا هم شلوغه .. اما اصرار که: نه من صحنه رو بهم نمیزنم.. حالا تا اونم کنار نمیرفت من نمی تونستم جابجا شم.. رفتم ببینم چقد صحنه آفریده شده که این بنده خدا دل نمی کنه .. دیدم فقط چراغ سمت راستش کمی جابجاشده و با ی اشاره بر میگرده سرجاش و دریغ از یه خط و خش.. اما ماشین بنده تورفته بود.. بهش میگم ماشینتو جابجا کن گواهینامه و کارت ملیمو میدم بهت عجله دارم ترافیک درست کردی پلیس بیاد جریمه میکنه ها... بازم ناز میکنه .. میگم بابا ماشین تو که چیزیش نشده.. میگه نه پلیس.. بعدش که دیدم اینطوره رفتم تو ماشین نشستم.. گفتم زنگ بزن بیاد.. اما چون ترافیک شدید شده بود و صدای بوق امون نمی داد طرف مجبور شد ماشینشو ببره عقب و به من راه بده.. منم دورمو زدم و گازمو گرفتم و محلش نذاشتم و اومدم تعمیرگاه و بعدم سرکار.. 


http://s5.picofile.com/file/8149749000/YUKA5_0.jpg


طرف حاضر به سازش نبود در حالیکه مسامحه از خودش بود هم تو ترمز گرفتن هم قبول نکردن گواهینامه و هم اینکه اصلا آخ نگفته بود ماشینش..  

یا تو* و هیچکس، یا بقیه و هیچکس!!

http://s5.picofile.com/file/8149037242/domsai_creative_terrariums_matteo_cibic_3.jpg


همکار روبرویی بامن قهر است .........چون قرار است به حقم برسم!

همکار بغل دستی با من قهر است......... چون از حقم دفاع کرده ام!

*حق

اینطور نیستن؟

http://s5.picofile.com/file/8148623442/taillight.jpg


من از چراغ ترمز و راهنمای ماشینا خوشم می یاد زیاد.

به من قدرت تصمیم گیری به موقع میدن و پیش بینی رفتار و عمل یکی دیگه.

سردرگم نمیکنن منو و اگه هوشیار باشم نمیذارن که فرصتی از دستم بره!

من از اینجور نشونه ها خوشم میاد، نشونه هایی که درگیر واژه و برداشت و تفاسیر متفاوت نمیکنن ما رو.

بی آلایشن و در عین حال کلیدی و حتی حیاتی..

من این جور مهم هایِ ساده و بی ادعا و صریح رو خیلی دوس دارم.


من و این همه...


این همکار خانم دوباره به بنده پرید بنابراین سعی کردم موضوع رو بصورت علمی تر بررسی کنم و به این نتیجه رسیدم که یقیه این هورمونهای زنونه بدبخت رو ول کنم و به بطن قضیه بچسبم که شامل 4 دلیل اساسی واسه این پریدنهای مداوم و بدون شرمندگیه:

1- بنده نه مافوقم نه مدیر عامل.

2- بنده سوگلی هیچ مافوق و مدیر عاملی نیستم.

3- مافوق و مدیر عاملی ندارم که بنده رو مشمول بنده پ کنه.

4- بنده حاشیه ساز با نفوذ یا زیرآب زن قهاری نیستم.


http://s5.picofile.com/file/8148118792/APH0614_KM_043.jpg


و متاسفانه باید بگم که بنده فقط ی کارمندِ سادهِ کاربلدِ بامهارتِ باسوادِ مسوولِ منضبطِ باهوشِ وظیفه شناسِ باعزت نفس هستم؛ همین و لاغیر.


می دونی؟

http://s5.picofile.com/file/8146909850/503240_0TnR8t2B_Copy.jpg


من گوگل ارث رو خیلی دوس دارم. تو چن ثانیه منو به تو میرسونه به جایی که تو هستی... به نزدیکی تو!

و به چن ثانیه دورم میکنه و بر میگردونتم اینجا.. اینجایی که من هستم.. دور از تو.


به همین سادگی!

http://s5.picofile.com/file/8146875176/family_tradition_feather_hunt_e1292337473552.jpg

بطری آب معدنی رو گرفتم تو دستم و میذارمش رو میز و چونمو میذارم رو سرش، این پوزیشن نشون میده که من حوصله هیچ چیزی جز سکوت رو ندارم.. اما همکار روبرویی داره همین طور حرف میزنه و من نیگاش می کنم.

بحثش سر اینه که پولی از داداشش گرفته و زن داداشش خواسته پول رو برگردونن اگر نمیخوان؛ اما همکار من بهش برخورده و داره اونو سکه ی پول و محکوم میکنه.

حق با زن داششه هس.. اما چون اینجا حضور نداره من حق رو میدم به خانم همکار!.. من با حرکات ابرو با فشردن پلکام با تکون دادن سرم با حرکات لبم با ی "اوهووم" گفتن یا خیلی تو زحمت بیفتم با ی "جدی؟" گفتن، حق رو می دم به همکارم ... اما حق سبک تر و بی وزن تر از این حرفاس! من حتی با سکوتم حق رو میگیرمو به همکارم میدم!


*سایت این سازمان در ایران فیلتره!

این دلتنگیه فراخ.

http://s5.picofile.com/file/8146560242/backlit_paper_sculptures_shadow_art_hari_deepti_14.jpg


بادهای درهم و سرگردان شهر من مثه فکرای درهم و سرگردان ذهن منه.

این هوای مهر منو یاد ی روزه اسفندی میندازه!

دلتنگم.

چرا تلاقی هایی به وجود می یاد که ذهن و حس تور رو در ی لحظه از زمان و جهان گیر میندازه و فقط گیر میندازه؟؟

چرا همه چیز داره بی سر که نه، اما بی ته میشه؟؟ 


نمی دونم هنوز..

از بخت یاری ماست شاید؛

که آنچه می خواهیم

یا به دست نمی آید

یا از دست می گریزد!*


http://s5.picofile.com/file/8146190868/funny_jumping_cats_51_880.jpg

*مارگوت بیگل

من از ندیده شدن خسته ام.


تفاوت ها رو دیدن با تبعیض گذاشتن خیلی فرق داره... چرا اونیکه مدعیه تبعیض نمیذاره چشمشو رو تفاوتهای آدما می بنده!! چرا فک میکنه ندیدن ینی فرق نذاشتن.. ینی مساوات، ینی عدالت! همه رو ی جور دیدن بده.. اینکه بخوای هر کسی رو ی جور درک کنی و ببینی به معنی فرق گذاشتن نیست.

من با اون* متفاوتم.. واسه اینکه اون ناراحت نشه اینقد سعی نکن منو نبینی! اینقد سعی نکن منو خفه کنی.. اینجوری دیگه من مث خودم نمیمونم.. میشم مث اون! و این بزرگترین عذابه واسه من. چرا تو** اینقد خوب میخوای که اینو  نفهمی!!


http://s5.picofile.com/file/8145473476/ima10ges.jpg

*همکار، مافوق، خواهر، برادر، دوست، رقیب.

**مافوق، همکار، پدر، مادر، برادر،دوست، همراه.

گناه نداره.. حقشه.

از خودتون عذر خواهی کنید اگه باعث شدین کوچیک شه و دلش بلرزه..

دلش رو در اولویت دل هایی بذارید که می خواید به دس بیارید!


http://s5.picofile.com/file/8144916976/3f19b400f7f7f43b930bb4c18c93405b.jpg

واسه این ی مورد حتما کپی رایت رو رعایت کنم..


http://s5.picofile.com/file/8144821350/everyday_object_sculptures_gilbert_legrand_171.jpg

نمیشه نگفت خوب یابد
نمیشه نگفت زشت یا زیبا
نمیشه نگفت دوس دارم یا دوس ندارم
نمیشه نگفت خوشم می یاد یا خوشم نمی یاد
نمیشه نگفت بهتر و بهترین یا بدتر و بدترین
نمیشه نگفت میشه یا نمیشه

نمیشه نگفت باید یا نباید

نمیشه انتخاب نکرد

قضاوت معیار من واسه انتخابه
استاندارد زندگیه من از قضاوته
اما باید قضاوت خودمو واسه خودم  نگه دارم؛ تو بوق و کرنا نکنم!
واسه قضاوت شواهد و ادله جمع کنم تا میتونم  و در نهایت قضاوت با خودم باشه!

قضاوت بقیه رو کپی نکنم..واسه این ی مورد حتما کپی رایت رو  رعایت کنم..!!